نوروماركتينگ يا علم كشف سوداي درون براي فروش بيشتر
نوروماركتينگ يا علم كشف سوداي درون براي فروش بيشتر
عليرضا مجيدي
ارائه توسط : عليرضا كاظمي نژاد (كارشناس ارشد بازاريابي)
براي چه وقتي ميشود مغز مردم را اسكن كرد، بيجهت وقتمان را براي پرسش نظر آنها در مورد يك محصول تلف كنيم؟! نيوسانتيست در تازهترين شماره خود به بررسي پديدهاي به نام نوروماركتينگ پرداخته است. نوروماركتينگ يعني بازاريابي مبتني بر پردازش عصبي مردم. به عبارت ساده، به جاي نظرسنجي مستقيم از مردم، نظر ذهني آنها با استفاده از EEG (نواز مغز) يا اسكن عملكردي fMRI ارزيابي ميشود! نوروماركتينگ در واقع حاصل تركيب دو دانش بازاريابي و علم عصبشناسي يا نوروساينس است. اين دانش نوظهور تركيبي، به صاحبان صنايع نشان ميدهد كه واقعا چه چيزي در ذهن خريداران ميگذرد. ممكن است نوروماركتينگ را خندهدار يا عجيب و غريب، تصور كنيد، اما چه بخواهيد و چه نخواهيد اين دانش ديگر جزئي از جامعه مدرن مصرفكنندگان شده است. اصولا زماني بازاريابها به فكر ابداع نوروماركتينگ افتادند كه متوجه يك اشكال اساسي روشهاي سنتي ارزيابي سليقه و بازخورد مردم به محصولات شدند: آن چيزي كه مردم ميگويند با آن چيزي كه واقها در ذهنشان ميگذرد، تفاوت دارد! بسياري از اوقات مردم آن چيزي را به زبان ميآورند كه تصور ميكنند ديگران انتظار شنيدنش را دارند. در واقع مشكل اساسي اين است كه بسياري از فرايندهاي تصميمگيري در سطح ناخودآگاه ذهن اتفاق ميافتند، نه در سطح خودآگاه. هدف اصلي نوروماركتينگ هم اين است كه اين اطلاعات ناپيدا را از مغز مردم استخراج كند. بنابراين در نوروماركتينگ از مردم از هيچ سؤالي پرسيده نميشود، بلكه اطلاعات مستقيما بيرون كشيده ميشوند.
- MRIعملكردي يا fMRI: همان طور كه گفته شد، MRI عملكردي يك ابزار توانا براي نوروماركتينگ است كه ميتواند فعاليت مغز را به صورت سهبعدي و آناتوميك نشان بدهد. اما اين روش محدوديتهايي هم دارد: MRIعملكردي گران است. به علاوه سوژههاي آزمايش در طي آزمايش بايد كاملا ثابت بماند و سر خود را تكان ندهند. حتي چند ميليمتر حركت در طي بيست دقيقه، ميتواند، آزمايش را مختل كند. محدوديت ديگر اين روش اين است كه بين محرك كه همان محصولات تجاري هستند و مشاهده تغيير فعاليت مغز از طريق fMRI، يك تأخير ۵ ثانيهاي وجود دارد. بنابراين ارزيابي تبليغات چندثانيهاي تلويزيوني كه ريتم تندي دارند، با اين روش بسيار دشوار ميشود. - بنابراين بسياري از شركتها ترجيح ميدهند كه از اندازهگيري فعاليت الكتريكي مغز يا EEG براي نوروماركتينگ استفاده كنند. با EEG آنها متوجه ميشوند كه آيا يك محصول، توجه مخاطب را به خود جلب كرده است؟ آيا تبليغ آن احساس مخاطب را برانگيخته و خاطرهاي در مغز او بر جاي گذاشته است يا نه. البته EEG، اصلا به اندازه fMRI دقيق نيست، چون نميتواند نشان بدهد كه امواج دقيقا از كجاي مغز ميآيند. بنابراين نميشود ارزيابي كرد كه قسمت احساسات مغز تحريك شده يا قسمت پاداش مغز.
شركتهاي ارائهدهنده خدمات نورماركتينگ معتقدند كه با EEG ميتوانند ميزان فروش محصولات را پيشبيني كنند، براي اين كار اصلا لازم نيست كه شمار زيادي از مردم EEG شوند، بلكه نمونه كمي براي كار آنها كافي است. بنابراين بايد انتظار داشته باشيم كه سر و كله نوروماركتينگ به زودي در زمان ساخت تبليغات، تريلرهاي سينمايي، گجتها، طراحي اتوموبيلها، بستهبندي محصولات و يا حتي تبليغات نامزدهاي انتخابات پيدا شود. البته گروهي هم هستند كه هشدار ميدهند، چين شيوه بازاريابي، اخلاقي نيست، چرا كه در اين شيوه به جاي فروختن چيزي كه واقعا مورد نياز مردم است و به دردشان ميخورد، چيزهايي ديگري را با شيوههاي ارزيابي اميال ناپيداي دروني، به آنها مي دهيم. عجب دنياي «اورول»اي شده! البته نوروماركترها ميگويند كه چيزي را كه واقعا مردم نميخواهند، به خوردشان نميدهند، كار آنها اين است كه به شركتها بگويند كه مردم چه ميخواهند
برچسب: ،
براي چه وقتي ميشود مغز مردم را اسكن كرد، بيجهت وقتمان را براي پرسش نظر آنها در مورد يك محصول تلف كنيم؟! نيوسانتيست در تازهترين شماره خود به بررسي پديدهاي به نام نوروماركتينگ پرداخته است. نوروماركتينگ يعني بازاريابي مبتني بر پردازش عصبي مردم. به عبارت ساده، به جاي نظرسنجي مستقيم از مردم، نظر ذهني آنها با استفاده از EEG (نواز مغز) يا اسكن عملكردي fMRI ارزيابي ميشود! نوروماركتينگ در واقع حاصل تركيب دو دانش بازاريابي و علم عصبشناسي يا نوروساينس است. اين دانش نوظهور تركيبي، به صاحبان صنايع نشان ميدهد كه واقعا چه چيزي در ذهن خريداران ميگذرد. ممكن است نوروماركتينگ را خندهدار يا عجيب و غريب، تصور كنيد، اما چه بخواهيد و چه نخواهيد اين دانش ديگر جزئي از جامعه مدرن مصرفكنندگان شده است. اصولا زماني بازاريابها به فكر ابداع نوروماركتينگ افتادند كه متوجه يك اشكال اساسي روشهاي سنتي ارزيابي سليقه و بازخورد مردم به محصولات شدند: آن چيزي كه مردم ميگويند با آن چيزي كه واقها در ذهنشان ميگذرد، تفاوت دارد! بسياري از اوقات مردم آن چيزي را به زبان ميآورند كه تصور ميكنند ديگران انتظار شنيدنش را دارند. در واقع مشكل اساسي اين است كه بسياري از فرايندهاي تصميمگيري در سطح ناخودآگاه ذهن اتفاق ميافتند، نه در سطح خودآگاه. هدف اصلي نوروماركتينگ هم اين است كه اين اطلاعات ناپيدا را از مغز مردم استخراج كند. بنابراين در نوروماركتينگ از مردم از هيچ سؤالي پرسيده نميشود، بلكه اطلاعات مستقيما بيرون كشيده ميشوند.
- MRIعملكردي يا fMRI: همان طور كه گفته شد، MRI عملكردي يك ابزار توانا براي نوروماركتينگ است كه ميتواند فعاليت مغز را به صورت سهبعدي و آناتوميك نشان بدهد. اما اين روش محدوديتهايي هم دارد: MRIعملكردي گران است. به علاوه سوژههاي آزمايش در طي آزمايش بايد كاملا ثابت بماند و سر خود را تكان ندهند. حتي چند ميليمتر حركت در طي بيست دقيقه، ميتواند، آزمايش را مختل كند. محدوديت ديگر اين روش اين است كه بين محرك كه همان محصولات تجاري هستند و مشاهده تغيير فعاليت مغز از طريق fMRI، يك تأخير ۵ ثانيهاي وجود دارد. بنابراين ارزيابي تبليغات چندثانيهاي تلويزيوني كه ريتم تندي دارند، با اين روش بسيار دشوار ميشود. - بنابراين بسياري از شركتها ترجيح ميدهند كه از اندازهگيري فعاليت الكتريكي مغز يا EEG براي نوروماركتينگ استفاده كنند. با EEG آنها متوجه ميشوند كه آيا يك محصول، توجه مخاطب را به خود جلب كرده است؟ آيا تبليغ آن احساس مخاطب را برانگيخته و خاطرهاي در مغز او بر جاي گذاشته است يا نه. البته EEG، اصلا به اندازه fMRI دقيق نيست، چون نميتواند نشان بدهد كه امواج دقيقا از كجاي مغز ميآيند. بنابراين نميشود ارزيابي كرد كه قسمت احساسات مغز تحريك شده يا قسمت پاداش مغز.
شركتهاي ارائهدهنده خدمات نورماركتينگ معتقدند كه با EEG ميتوانند ميزان فروش محصولات را پيشبيني كنند، براي اين كار اصلا لازم نيست كه شمار زيادي از مردم EEG شوند، بلكه نمونه كمي براي كار آنها كافي است. بنابراين بايد انتظار داشته باشيم كه سر و كله نوروماركتينگ به زودي در زمان ساخت تبليغات، تريلرهاي سينمايي، گجتها، طراحي اتوموبيلها، بستهبندي محصولات و يا حتي تبليغات نامزدهاي انتخابات پيدا شود. البته گروهي هم هستند كه هشدار ميدهند، چين شيوه بازاريابي، اخلاقي نيست، چرا كه در اين شيوه به جاي فروختن چيزي كه واقعا مورد نياز مردم است و به دردشان ميخورد، چيزهايي ديگري را با شيوههاي ارزيابي اميال ناپيداي دروني، به آنها مي دهيم. عجب دنياي «اورول»اي شده! البته نوروماركترها ميگويند كه چيزي را كه واقعا مردم نميخواهند، به خوردشان نميدهند، كار آنها اين است كه به شركتها بگويند كه مردم چه ميخواهند
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: